ویرانه ها را که دیدیم بغض امانمان را برید. چشمانمان نمناک شد.
هراسی به دلمان افتاد از انچه میگویند. از سرمای طاقت فرسای زود رس از زوزه گرگان و بیم حمله به خانه هایی که دیگر دیواری ندارند برای محافظت.
ضجه مادران هنوز ادامه دارد بهت مردان همچنان مداوم است و بیم .
اما لبخند تو عروسک زیبا به بهانه تکه ای کوچک از خانه تان که یافته ای و در آغوش کشیده ای دلمان را گرم میکند.
بخند که زیباترین تابلو جهان خجل شو پیش لبخند تو.
دخترک ، غروسک بخند . بخند تا باور کنیم هنوز شقایق هست.
و تا شقایق هست زندگی باید کرد